ابزار منو ثابت

یلدا قسمت دوم

سرگرمی ونشاط

اینجا وبلاگ خودتونه خوش اومدین.

یلدا قسمت دوم

یلدا ( قسمت دوم )

اما از فرداش
نیاي بگی نیما پاشو بریم هواخوري ها!
 اِ... ! چقدر حرف می زنی؟ شب جمعه بابا! حالا چند روز مونده!
نیما  تو پس اونجا چوب کبریت بودي که این برنامه رو بهم نزدي؟!
 منکه نمی تونم کار و زندگیم رو بذارم زمین و بنشینم پاي تلفن که کی خواستگار زنگ می زنه و من بهمش بزنم ! خودت
عرضه داشته باش! یه غلطی بکن دیگه!
« با حالت گریه گفت »
 آ[ه چیکار کنم دیگه؟! سلاح من رو این خواهر چشم سفید تو کارگر نمی افته! نکنه اصلا از من خوشش نمی آد؟!
 چرا خره، خوشش می آد. خیلی م دوستت داره اما می گه فعلا براي ازدواج آمادگی نداره.
نیما  خب به بگو اول ازدواج می کنیم و بعد آماده می شیم!
 زهر مار!


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 22:6 ] [ MoH3en ] [ ]
یلدا

یلدا ( قسمت اول )
ساعت حدود یازده صبح بود . تو دفتر پدرم، تو شرکت بودم که موبایلم زنگ زد . داشتم نقشه اي رو که براي یه ساختمون
کشیده و طراحی کرده بودم به پدرم نشون می دادم. ازش عذر خواهی کردم و تلفن رو جواب دادم.
 بله، بفرمائین.
نیما  الو سیاوش! برس که ... بابام تِرِکید!
« آروم تو تلفن گفتم »


ادامه مطلب
[ سه شنبه 19 فروردين 1393برچسب:, ] [ 17:23 ] [ MoH3en ] [ ]